غلیان احساسات !
کلی از غلیان احساساتم توی این روزهااااااااااا برات نوشته بودم که یهویی همش پرید ... نمیدونم دوباره که میتونم بنویسم ولی خوب متاسفم ! فقط بگم که... خاله آرام توی وبلاگ آمیتیس در مورد زمانی نوشته بود که آمیتیس نبوده و اینکه یادش نمیاد قبلا چه جوری زندگی میکرده بدون آمیتیس و حوصله اش سر نمیرفته ... و خاله مونا توی وبلاگ شنتیا از بچه های بی سرپرستی نوشته بود که هیچ چیز توی دنیا براشون جای پدر و مادر رو پر نمیکنه ... با خوندن هر دو پست خیلی به فکر فرو رفتم ! اینکه واقعا زندگی بدون تو دیگه برام غیر قابل تصوره و پوچ ! و اینکه نمیدونم چی میشه که یه مادر میتونه بچه اش رو ول کنه بره ! احساس میکنم آماده ام و ا...